ما چادریا آرامش داریم
شاید چادر، تو دست و پامون باشه….
ولی
شخصیتمون زیر دست و پا نیست….
درسته که اهل رفاقت حرام نیستیم….
ولی
تو دوستی سالم رفیقیم…..
درسته اهل خودنمایی نیستیم….
ولی
به چشم خدا میایم….
درسته آرایش نداریم….
ولی
آرامش داریم
شاید چادر، تو دست و پامون باشه….
ولی
شخصیتمون زیر دست و پا نیست….
درسته که اهل رفاقت حرام نیستیم….
ولی
تو دوستی سالم رفیقیم…..
درسته اهل خودنمایی نیستیم….
ولی
به چشم خدا میایم….
درسته آرایش نداریم….
ولی
آرامش داریم
دیوارهای دنیا بلند است .
گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار…
مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه میاندازد. به امید آن که شاید در آن خانه باز شود…
گاهی دلم را پرت میکنم آنطرف دیوار..آنطرف حیاط خانه خداست.
آن وقت هی در می زنم..
در می زنم..!
فریـــاد میزنم :
دلم افتاده توی حیاط شما ،می شود دلم را پس بدهید؟
کسی جوابم را نمی دهد..!
کسی در را برایم باز نمی کند..!
اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار !همین …
من این بازی را دوست دارم…
آنقــــــدر دلم را پرت میکنم ؛
آنقـــــــدر دلم را پرت میکنم
تا خسته شوند!
تا دیگر دلم را پس ندهند…
تا آن در را باز کنند و بگویند :
بیا خودت دلت را بردار ..
شده آیــــــا که نفهمی چه مرگت شده است ؟
من دقیقا به همان حال دچارم امروز
علیرضا آذر
خیلیها رفتند
خیلیها برنگشتند
و خیلیها هنوز
دلتنگ خیلیهای دیگرند
شب های اینجا آنقدر دلگیر است
که سوت های قطارهای نیمه شب….
هر آدمی را وسوسه می کند که برود
و هیچ وقت باز نگردد…